Contenu de sensagent
Lettris
Lettris est un jeu de lettres gravitationnelles proche de Tetris. Chaque lettre qui apparaît descend ; il faut placer les lettres de telle manière que des mots se forment (gauche, droit, haut et bas) et que de la place soit libérée.
boggle
Il s'agit en 3 minutes de trouver le plus grand nombre de mots possibles de trois lettres et plus dans une grille de 16 lettres. Il est aussi possible de jouer avec la grille de 25 cases. Les lettres doivent être adjacentes et les mots les plus longs sont les meilleurs. Participer au concours et enregistrer votre nom dans la liste de meilleurs joueurs ! Jouer
Dictionnaire de la langue française
Principales Références
La plupart des définitions du français sont proposées par SenseGates et comportent un approfondissement avec Littré et plusieurs auteurs techniques spécialisés.
Le dictionnaire des synonymes est surtout dérivé du dictionnaire intégral (TID).
L'encyclopédie française bénéficie de la licence Wikipedia (GNU).
Traduction
Changer la langue cible pour obtenir des traductions.
Astuce: parcourir les champs sémantiques du dictionnaire analogique en plusieurs langues pour mieux apprendre avec sensagent.
Dernières recherches dans le dictionnaire :
calculé en 0.016s
موجب شدن؛ بوجود آوردن — أَحْدَثَ, تأثير, يعمل, يُحْدِث، يُجْري، يَجْلِب[Hyper.]
عمل؛ کردار, قباله, کار؛ عمل — عمل, عَمَـل, عَمَل, عَمَل، فِعْل، مَأْثَرَه, عَمَل بَشَري, فِعْل, فِعْل إِنْسَانِي, فِعْل بَشَري, نَشَاط إِنْسَانٍي, نَشَاط بَشَري - اقدام؛ عمل — أَدَاء, إِجْراء, عَمَل, عَمَل، إجْرَاء, فعل, فِعْلَ - حَرَكَة, خطوة, خُطْوَة, فعل, مُبَادَرَة - تکاپو؛ فعالیت — تَحَرُّك, حَرَكَة, عَمَل, فعاليّة, فَعَالِيَّه، نَشَاط, فَعَالِيَّة, نشاط, نَشَاط[Dérivé]
به نوبت انجام دادن — تناوب, يَتَناوَب العَمَل - بحال ايست درامدن, به نتيجه رسيدن, به پایان بردن, توليد كردن, ختم کردن, رسیدن به؛ منتهی شدن به, متوقف شدن, منتهی شدن به, نائل شدن, گرفتار شدن, گرفتار شدن یا کردن — يصل إلى, يوصِلُ, يَفْعَلُ شَيْئا في النِّهايَه, يَنْتَهي به الأمْر، يَصِلُ إلى, يَنْتَهي بِه الأمْر، تَكون نِهايَتُه - با سرعت زياد حركت كردن, در بشكه كردن, در خمره ريختن, سريع و محكم, شتاب كردن, عجله كردن, عجله کردن, فوراً انجام دادن — أسْرِع حالا! إسْتَعْجِل, أَسْرَعَ, إنطلق بسرعة فائقة, برمل, تَسَرَّعَ, عجّل, عَجَّلَ, يُسَرِّع, يُسْرِع, يُسْرِع، يُعَجِّل, يُسْرِعُ إلى عَمَل شيء فورا - أرْبَكَ, أزعج, أزْعَجَ, أقْلَقَ, شَوَّشَ, قاطع - عکس العمل داشتن یا نشان دادن, فعل و انفعال کردن, واکنش مثبت نشان دادن, واکنش نشان دادن, پاسخ دادن؛ واکنش نشان دادن — أَجَابَ, اِسْتَجَابَ, جَاوَبَ, ردّ, رَدَّ, يتأثَّر بصورةٍ سَيِّئَه, يرُد الفِعْل ضِد, يَتَجاوَب مع أوامِر، يُلَبِّي, يَرُد الفِعْل, يَسْتَجيب, يُجيب, يُجيب على أو عَن - بفرماييد — إستمر, تابع, تقدم, حقق نجاحا, سمح - انتقاد کردن؛ مورد حمله قرار دادن, به, حمله کردن, كمين كشيدن و حمله كردن, مبادرت کردن, نزدیک کردن — مُهَاجَمَة, هُجُوم, يَتَرَبَّص, يَتَهَجَّم عَلى, يُهاجِم - forcer (fr) - أبدع, أبْدَعَ - برخاستن - جایزه دادن؛ پاداش دادن, پاداش دادن, پس دادن — جائزة, يُجازي، يُكافِئ, يُعَوِّض، يُكافِئ - satisfice, satisfise (en) - مانور دادن, مشق کردن — يَنْجَح في مُهِمَّه صَعْبَه - dispatch (en) - تجنّب - race (en) - avoir l'habitude (fr) - naviguer à vue (fr) - لَعِبَ - تَعَامَلَ مَعَ, عَالَجَ - شریک یا همراه شدن — شريك, يُشارِكها في الرَّقْص - تلاش کردن؛ به کوشیدن واداشتن, سعي كردن — يَبْذِلُ جُهْدَه، يُجْهِدُ نَفْسَه, يُكافِح، يُناضِل - egotrip (en) - جبران کردن, دادن و گرفتن — بادل - إيراد, اِسْتَمَرَّ, وَاصَلَ, يَقوم ب، يَعْمَلُ - come close (en) - انجام دادن, کردن — أجرى, أحيا, أَدَّى, قَامَ بِـ, نَفَّذَ - جرات کردن, جسارت کردن — تجاسر, تَجَاسَرَ, تَجَرَّأ, تَطَاوَلَ, يَجْرُؤ - تعقیب کردن - مطابق چیزی عمل کردن, کاری را طبق چیزی انجام دادن — يَسْتَرْشِدُ، يسيرُ حَسَب, يَعْمَـل وِفْـقَ - تاثیر متقابل داشتن — تفاعل, تَفَاعَلَ, يَتَفاعَل - واکنش کردن — ردّ, عارض, عَارَضَ, قَاوَمَ - take time by the forelock (en) - coact (en) - داوطلب شدن — تَطَوَّعَ, عَرَضَ, متطوّع - به کاری پرداختن, موفق شدن — يَنجَح أن، يَسْتَطيعُ أن - داعب - ترغیب کردن؛ به کاری پرداختن, شروع کردن — أقبل على, باشر, بَدَأَ, بَدَأَ بِالتَعَامُل مَعَ, شرع في, شَرَعَ, يَبدأ العَمَل عَلى, يَبدأ بِعَمَلٍ ما, يَبْدأ، يَشْرَع في - اشتراك داشتن, شركت كردن, شرکت کردن, مشاركت كردن — اِشْتَرَكَ, شارك, شَارَكَ, يَشْتَرِك - بدرفتارى كردن, بد رفتاری کردن, بى ادبى كردن, دردسر ساز بودن, درست رفتار نكردن — يتَصَرَّفُ بِعِصيان وإزْعاج, يسيء تصرف, يُسيء السُّلوك، يَتَصَرَّف بصورةٍ سَيِّئَه - فروتني كردن — إنحناء, يَنْحَدِر مُسْتَواه، يَنْزِل إلى مُسْتَوى أدنى من مَر, يَنْحَدِر مُسْتَواه، يَنْزِل إلى مُسْتَوى أدنى من مَرْتَبَتِه - ادب نگاه داشتن, انجام وظیفه کردن, برائت کردن, حامل بودن, دربرداشتن, رفتار کردن, سازش کردن, مواظب رفتار خود بودن — إنسجم, برّئ, تصرّف, تَصَرَّفَ, سَلَكَ, يَتَصَرَّف, يَتَصَرَّفُ تَصَرُّفا حَسَنا، يَتَأَدَّب - حامل بودن, دربرداشتن, درست رفتار کردن, سازش کردن, سلوک کردن — إنسجم, تصرّف - آزمایش کردن, آزمودن, امتحان کردن, تلاش برای چیزی, تلاش کردن, سعي كردن, سنجیدن, محک زدن, کوشیدن؛ سعی کردن — حَاوَلَ, سَعَى, فحص, يُجَرِّب, يُجَرِّب، يَخْتَبِر, يُحاوِل - خواستگاری کردن؛ اظهار عشق کردن, عشق بازی کردن؛ اظهار عشق کردن — توسّل, رومانسية, يَتَوَدَّد، يَتَغَزَّل, يَخْطُب وُد، يَتَوَدَّد إلى، يُغازِل - court (en) - جرات کردن — تجاسر, تَجَرَّأ, جَرُؤَ, يَجْرُؤ، يَتَجاسَر - موجب شدن؛ بوجود آوردن — أَحْدَثَ, تأثير, يعمل, يُحْدِث، يُجْري، يَجْلِب - خنثی کردن؛ مقابله کردن, دشمن کردن, مخالف کردن — صدّ, عادِ, يُبطِل مفعول - از پیش برنامه ریزی کردن, از پیش دانستن — توقّع, يُخَطِّطُ سَلَفا - اقدام قانونی کردن, تحت پیگرد قرار دادن — يُقاضي, يُقيمُ دَعْوى - مرتكب شدن, مرتكب كردن, مرتکب شدن, مقصر بودن — إرتكب, اِرْتَكَبَ, اِقْتَرَفَ, يَرْتَكِب - ديوانگى كردن, مانند شیر غریدن و راه رفتن, وحشيگرى كردن — يَهوج ويَموج - از عهده برآمدن؛ حریف شدن, از عهده برامدن, برآمدن, حریف شدن, دست و پنجه نرم کردن, چاره موقتی, گذران کردن — أكّد, دَبَّرَ, دَبَّرَ أَمْرَه بِـ, صفقة, يَتَصارَع مع، يَتَعامَل, يَتَغلَّب عَلى المَشاكِل, يَرضى بِ, يَعتاش عَلى، يَتَدَبَّرُ أمْرَه - تمكين كردن, تمکین کردن, لطفا پذيرفتن, لطف کردن؛ منت نهادن — تكرّم, تَنازُل، تَفَضُّل بِ - تنازل - مواظب اعمال و رفتار خود بودن, مواظب باش؛ دقت کن, مواظب بودن — يَحْتَرِس، يَحْذَر, يَحْذَر، يَحْتَرِس، يَنْتَبِه, يَحْذَر ما يَقول أو يَفْعَل - dominer (fr) - إندفاع - اطمينان حاصل كردن, خاطر جمع كردن, مطمئن شدن؛ اطمینان به عمل آوردن — يتأكَّد من، يَتَحَقَّق مِن, يَتَأكَّد - أَعَادَ, كرّر, كَرَّرَ - أَدْهَشَ, باغت, فاجأ - يواشكي دزديدن — إخْتَلَسَ، نَشَلَ، سَرَقَ, خائن - agir (fr) - انجام دادن — يقومُ ب، يُنَفِّذ - guard (en) - commencer (fr) - go off at half-cock, go off half-cocked (en) - صبر كردن, منتظر شدن, چشم دوختن به — إنتظرْ, اِنْتَظَرَ, تَرَوَّى, تَرَيَّثَ, يَنْتَظِر, يَنْتَظِر، يَرْتَقِب فُرْصَة سانِحَه - ادامه دادن, ادامه دادن؛ مثل سابق عمل کردن, ادامه دادن یا یافتن؛ طول کشیدن, با وجود مشکلات همچنان ادامه دادن, به همین ترتیب ادامه دادن, به کاری ادامه دادن — إيراد, إِسْتَغْرَقَ, اِسْتَمَرَّ, تَابَعَ, واصل, وَاصَلَ, يَبْقى، يَدوم، يَسْتَمِر, يَسْتَمِر, يَسْتَمِر رَغْم الصُّعوبات, يَسْتَمِر في نَفس العَمَل والسُّرْعَه, يُتابِع، يَسْتَمِر, َبَقِيَ - faire de son mieux (fr) - دنباله داشتن؛ دنبال کردن — واصل - continuer, maintenir, poursuivre (fr) - کشیشی کردن؛ افسری کردن — أدَّى مُهِمَّة, أدَّى وَظِيفَة, اِشْتَغَلَ, تحتل منصب, يَقوم بِمَراسيم دينِيَّه - به جای چیزی یا کسی عمل کردن — قَامَ مَقَام، عَمِلَ كَـ[Spéc.]
عمل؛ کردار, قباله, کار؛ عمل — عمل, عَمَـل, عَمَل, عَمَل، فِعْل، مَأْثَرَه, عَمَل بَشَري, فِعْل, فِعْل إِنْسَانِي, فِعْل بَشَري, نَشَاط إِنْسَانٍي, نَشَاط بَشَري - اقدام؛ عمل — أَدَاء, إِجْراء, عَمَل, عَمَل، إجْرَاء, فعل, فِعْلَ - حَرَكَة, خطوة, خُطْوَة, فعل, مُبَادَرَة - تکاپو؛ فعالیت — تَحَرُّك, حَرَكَة, عَمَل, فعاليّة, فَعَالِيَّه، نَشَاط, فَعَالِيَّة, نشاط, نَشَاط[Dérivé]
برانگیختن, تحریک کردن, فتنه بر پا كردن — حرّض, يَحًث، يُثير, يُثير الشَّغَب، يُحَرِّض - اداره کردن؛ سامان دادن — أَدَارَ, إقتاد, تكلّف, تَرَأَّسَ, قَادَ, وَجَّهَ, يُوَجِّه، يُنَظِّم - بزور وادار كردن, به زور کاری را انجام دادن, تحت فشار قرار دادن, سوی دیگربردن, مجبور کردن, ناگزير كردن, ناگزیر کردن — أجبر, أَجْبَرَ, أَكْرَهَ, ضَغَطَ, غَصَبَ, يَجْبُر, يَحْصَل بالقُوَّه, يُجبر، يُرغم, يُجْبِر, يُرغِم، يُكرِه, يُلْزِم - أرغم, أَجْبَرَ, أَرْغَمَ, أَلْزَمَ, ملزم[Cause]
إتّخذ إجراءات (v.) • اقدام کردن (v.) • تحرّك (v.) • تصرّف (v.) • تَصَرَّفَ (v.) • يَعْمَل، يَقُوم بِعَمَل (v.)
-