Contenu de sensagent

  • définitions
  • synonymes
  • antonymes
  • encyclopédie

Lettris

Lettris est un jeu de lettres gravitationnelles proche de Tetris. Chaque lettre qui apparaît descend ; il faut placer les lettres de telle manière que des mots se forment (gauche, droit, haut et bas) et que de la place soit libérée.

boggle

Il s'agit en 3 minutes de trouver le plus grand nombre de mots possibles de trois lettres et plus dans une grille de 16 lettres. Il est aussi possible de jouer avec la grille de 25 cases. Les lettres doivent être adjacentes et les mots les plus longs sont les meilleurs. Participer au concours et enregistrer votre nom dans la liste de meilleurs joueurs ! Jouer

Dictionnaire de la langue française
Principales Références

La plupart des définitions du français sont proposées par SenseGates et comportent un approfondissement avec Littré et plusieurs auteurs techniques spécialisés.
Le dictionnaire des synonymes est surtout dérivé du dictionnaire intégral (TID).
L'encyclopédie française bénéficie de la licence Wikipedia (GNU).

Traduction

Changer la langue cible pour obtenir des traductions.
Astuce: parcourir les champs sémantiques du dictionnaire analogique en plusieurs langues pour mieux apprendre avec sensagent.

Dernières recherches dans le dictionnaire :

calculé en 0.125s


 » 

dictionnaire analogique

ماهر - اساساً؛ در واقع, بطور اساسى, بطور اساسی, ذاتاً؛ حقیقتاً - بسيار, فراوان, وافر - سرشار, شاد و خرم؛ سرزنده, فراوان, فراوان؛ بیش از حد, لبريز, وافر - accessible (fr) - قابل دسترس - بطوريكه, بعنوان مثال, مانند, چنانكه - conventionnellement (fr) - clairement (fr) - expressément, spécifiquement (fr) - directement (fr) - analogiquement (fr) - اساسا؛ بیشتر, بطور عمده؛ بیشتر, عمدتاً - مج. - بطور عجیب و غریب؛ ویژه - بطور قاطع, قاطعانه - با ناامیدی, به طور اسف بار - اکثر اوقات, بطور همیشگی, غالباً, معمولا, معمولا؛ بطور عادى, معمولاً - بطور نامنظم - abstraitement (fr) - مادی - بطور مضحک - با ريا, دورو, دو رو, رياكار, رياكارانه, ساخته, متظاهر - alternativement, tour à tour (fr) - مناسب - بطور برجسته يا قابل ملاحظه, راه مورد توجه - بطور شایسته, بنحوي مناسب - défectueusement (fr) - بجا, بجا؛ مناسب, خوش ايند, در خور, درهور, شایسته؛ درست, شایسته؛ مناسب, مناسب - بدکارانه, بطور بد یا اهریمنی - از نزدیک؛ دقیقاً - جذاب, جذاب؛ دلربا, گیرا؛ اغواکننده - دلربا, فريبنده, مجذوب؛ شیدا, مجذوب کننده - برعکس - affriandant, attirant (fr) - با مسرت و خوشى, خوش ايند, پيروز - radicalement (fr) - بطور استثنایی - بدست اوردنى, حصول پذیر, قابل حصول - براي فروش - نکته باريک - épuisé (fr) - régulièrement (fr) - اشتباها, بطور اشتباه آمیز - آزادی خواهانه؛ با سخاوتمندی, سخاوتمندانه؛ زیاد - inopportunément, malencontreusement (fr) - بطور قابل فهم - confusément (fr) - injustement (fr) - بطور عادى, معمولاً؛ عرفاً - بطور روحانى, روحانى - بطور ملال آور - با جلوه, زرق و برق دار, زیبا؛ باشکوه, عالی, مجلل, نمايش دار - زيبا - مسحور کننده؛ دلربا - بطور قابل ستايش, بطور قابل ستایش - با خشرویی, بطور خوشایند, بطور لذت بخش - désagréablement (fr) - از نزدیک, در دم آخر - bienveillant (fr) - با ایمان؛ با خلوص نیت - agréablement, délicieusement (fr) - بطور مبهم - شیادانه؛ بطور کج - بخصوص, بطور فوق العاده, خصوصاً؛ به ویژه - درونی - مثل فسفر - مهربانانه - بطور غیر منصفانه - conséquemment (fr) - بطور باور نکردنی, بطور غیر محتمل - بطور بی معنی - با پستی - بطور زننده - بطور بیزار کننده - diamétralement (fr) - بطور ناخوشایند - با آبروریزی, بطرز شرم آور, بطور شرمآور, بطور شرم آور - با فریبکاری, بطور فساد پذير - بطور رياكارانه, مزورانه - وفادارانه - با بی وفایی؛ با بد عهدی - بطور هراس انگیز؛ بطور دلهره آور - efficacement (fr) - efficacement (fr) - بطور نابرابر - بطور خیانت آمیز, خائنانه - défectueusement, incorrectement (fr) - به طور درخشان - به زشتی - بطور عمود, عمودی - بطور همسان, عينا - روشن - رنگارنگ, زنده و با روح - بی رنگ - abasourdissant, stupéfiant (fr) - ترا رخشا, ثاقب - انرژى, توان, توانايى, توش, زور, قدرت, نيرو, نیرو, کشور نیرومند - تيره, درهم و برهم, كدر, مه الود, گل الود - داراى رنگ سبز مايل به زرد - شيردار, شيرى, شيرى رنگ, شیری, پر از شير - به فرومايگي, چاپلوسانه - déloyalement (fr) - pertinemment (fr) - با قشنگی - بطور ستایش آمیز - démocratique (fr) - fréquent (fr) - général (fr) - basal, de base (fr) - استثنایی؛ فوق العاده, مخصوص, ویژه, ویژه؛ مخصوص - کمیاب؛ عالی؛ بی نظیر - exceptionnel (fr) - همیشگی؛ معمول - عادى, معتاد, معمول؛ همیشگی, معمولى, همیشگی, وابسته به عادت؛ عادتی؛ معمول - عادی؛ عامی - مجزا؛ جدا - خاص - بترتيب مخصوص خود, مخصوص خود, مربوطه, نسبى - distinct, séparé (fr) - tacitement (fr) - définitivement (fr) - بطور ناسزاوار - utilement (fr) - با پست فطرتی - de tout cœur (fr) - spécialement (fr) - immédiatement (fr) - immédiatement, tout de suite (fr) - مستقیماً - معمول؛ قراردادی - عجیب و غریب, غريب و عجيب, غير مانوس, ناشى از هوس, وهمى - ماده - اشتباه؛ غلط - باور كردنى, باورکردنی, باور کردنی, قابل قبول - افسانهاى, باور نكردنى, باورنکردنی, باور نکردنی, غير قابل قبول - بد قلق؛ بهانه گیر, ثقيل, دشوار, دشوار؛ سخت - حساس, حساس؛ دقیق, غلغلكى - sérieux (fr) - درد سردهنده, رنج اور, سخت, مزاحم, مصدع, پر دردسر - facile, fastoche (fr) - ساده؛ ابتدایی, محض - ملايم - direct (fr) - sévère, violent (fr) - خوشایند؛ دلنشین, موثر؛ ثمربخش, موثر؛ مفید, موثر؛ نتیجه بخش - تنگ - داراى مسافت مساوى, متساوى المسافت - از دو طرف متقارن, دو پهلو برابر, متساوى الاضلاع, متساوی الاضلاع - ابتدایی؛ ساده - شبيه موج, موجى - بارامى و سكوت, خاموش, ضمنى - داخلی - داخلی - بیرونی؛ خارجی, بیرونی؛ سطحی - inconnu (fr) - عملی؛ به درد خور - عمومی, فراگیر - خاص - باسخاوت, بخشنده, بخشنده؛ با سخاوت, راد, سخاوتمند, سخى, فراوان, هنگفت, ولخرج, پربركت - بخشنده, سخاوتمند, كريم - بدطینت, متوسط - parcimonieux (fr) - خوب, خوب؛ جالب, سرحال, سودمند؛ مفید, شاد, مفید - خوشایند - راحت؛ بی دردسر, مناسب - بد بو, خیلی بد - négatif (fr) - منطقی, مهربان - خبیث؛ شیطانی - بدجنسانه؛ بد, بسیار مشکل, ديوسان, شيطانى, شیطانی, نامقدس - diabolique, méphistophélique (fr) - خوش, سعادتمند, شادکام؛ سعادتمند - bas (fr) - humain (fr) - مهربان - جانور خوى, جانور خوی؛ وحشی, حيوانى, دامى, شبيه حيوان, وحشی؛ بی شعور - كم اهميت, کوچک - اساسی, برجسته؛ مهم - grand, gros (fr) - اساسی, اصلی, اصلی؛ عمده, کلیدی؛ اصلی - اصلی, اصلی؛ اولیه, عالی رتبه, مهمترین؛ عمده - تاريخی - sérieux (fr) - stratégique (fr) - ارزشمند - جزئى, ناچيز - جالب, جالب توجه - جاذب, جالب, جذاب, دراشام, دركش, دلربا, کنجکاوی برانگیز؛ خیره کننده, گیرا - خسته كننده, خسته کننده, كسل كننده, ملالت بار - بزرگ؛ گنده - زیاد, عريض, پهن؛ عریض - بزرگ, جسيم, ضخيم, گنده؛ حجیم - جادار, جادار؛ وسیع, فراخ, وسيع, وسیع؛ جادار, گشاد, گنجا, گنجايش دار - بهت اور, حيرت اور, شگفت انگيز, عظيم, عظیم الجثه؛ غول پیکر, گزاف - دوبرابر - بزرگ, عظيم, عظيم الجثه, عظیم؛ فوق العاده, هنگفت, يكدنيا - بسیار بزرگ, عظيم الجثه, غول آسا, غول آسا؛ عظیم - عظیم - بسيار بزرگ, عظیم - خيلى بزرگ, د.گ. - ریز, ریز؛ خرد, ظریف و ریز اندام, كوچك, کوچولو؛ ریز - بسیار ناچیز, جزئى - ملایم - شدید؛ فشرده - سخت - fort, présent (fr) - بى اندازه, بیش از حد؛ زیادی, بیش از حد معمول؛ هنگفت, غير معتدل, فاحش, مفرط, نامعقول - تنزيل خوار, ربا خوار, سرسام آور؛ گزاف, مبنى بررباخوارى, گزاف؛ سرسام آور - اساسس؛ بنیادی, افراطى, افراطی, خيلى متعصب, ماوراى - اخلاقی - بی بند و بار؛ عیاش, خراب, عیاش؛ شهوتران, نانجيب, گمراه؛ ناباب - naturel (fr) - بيم ناك, بیزار کننده؛ منزجر کننده, تنفر آور, زشت, شنيع, فرومايه, مغاير, مكروه, منزجر, نا سازگار, نفرت انگیز - بیزار کننده؛ تنفر انگیز, زننده, ناخوشایند؛ بیزار کننده, نفرت انگيز, کثیف؛ ناپسند - ex- (fr) - تازه, جدید - récent (fr) - inutilisé (fr) - vierge (fr) - به سن؛ -ساله, سالخورده, مسن, میانسال؛ سالمند, پیر؛ مسن - majeur (fr) - افتخارا از خدمت معاف شده, بازنشسته, شاينده - جوان, شاداب - بالغ, وابسته به نوجوان - دخترانه, دختر وار - petit (fr) - پیش پا افتاده - متوسط, میان, وسط - commun (fr) - عادى, عادی؛ معمول - بزرگ, حيرت اور, حيرت زا, خارق العاده؛ شگفت انگیز, سحر آمیز، فوق العاده, شگرف, شگفت انگیز, عالی, عجيب وشگفت انگيز, عظیم؛ فوق العاده, فوق العاده, معرکه - تازه؛ مبتکرانه - original (fr) - innovantes, innovateur (fr) - تکراری, كهنه, مبتذل - روا, قابل تصديق, قابل قبول, مجاز, پذيرفتنى - دلپذیر, لذت بخش, لذت بردنى - قطعی, مثبت - négatif (fr) - neutre (fr) - غليظ, قوی, قوی؛ نیرومند - اجبارى, از روى كره و اجبار - puissant (fr) - توانا, نيرومند - ضعیف - آراسته؛ محجوب, خوش منظر, زيبنده, شايسته, گیرا؛ خوش سیما - خشكه مقدس, خشک و رسمی, شده - خالص, پاک - سالم - injustifié (fr) - régulier (fr) - روزانه - officiel (fr) - مانند, متشابه, مشابه, همان؛همين, همان طور, يكسان - différent (fr) - متفاوت - شبيه - نا رضایت بخش - پرمعني - کم اهمیت؛ ناچیز - élémentaire, essentiel, fondamental (fr) - compliqué (fr) - بغرنج, پیچیده, پیچیده؛ بغرنج - composé (fr) - flagorneur (fr) - راست, مرتب - دكمه دار, قبه دار, قلمبه اى, پیچ خورده - تاب دار, تابيده, منحرف, پيچ خورده, پيچ دار - زننده, نيرومند, پرزور - faible (fr) - بسنده, شايسته, صلاحيت دار, قانع, كافى, كافي, کافی - بطور ناکافی, نابسنده, نارسا, ناکافی - اندك, خسيس, قليل, لئيم, مختصر, ناقص, نحيف - supérieur (fr) - ز.ع.- امر., عالی؛ ممتاز - بسیار خوب, خوب, عالی - قشنگ, پنيرى - سودمند - معمولی - بسیار نازک و سبک, روشن, شفاف - كمك،مفيد, مفيد - بیهوده - رنگارنگ, چند رنگ - متغییر - تكرارى, كلمه دال برتكرار /د./ - بی اشتیاق, نيم گرم, ولرم - تنگ, درازوباریک, کم پهنا - استوانهاى - تاب اوردنى, قابل تحمل - بشر دوستى, غيرپرستى, نوع دوستى, نوع پرستى - اندیشوری؛ ملاحظه کاری - تدبیر, درايت, سليقه, كاردانى, مردم داری؛ کاردانی, ملاحظه, نزاكت - حساسیت؛ ظرافت, دقت, مهارت, نكته بينى - پارسایی؛ نجابت - mérite, vertu (fr) - انصاف, انصاف؛ حق, انصاف؛ عدالت - حق - تندرستی, خوشفكرى, زورمندی؛ تنومندی, سختی - شهامت - استحكام, بنيه, طاقت, قدرت, نيروى پايدارى - point névralgique, talon d'Achille (fr) - allure, rapidité, vitesse (fr) - accélération (fr)[Domaine]

-