Contenu de sensagent

  • définitions
  • synonymes
  • antonymes
  • encyclopédie

Lettris

Lettris est un jeu de lettres gravitationnelles proche de Tetris. Chaque lettre qui apparaît descend ; il faut placer les lettres de telle manière que des mots se forment (gauche, droit, haut et bas) et que de la place soit libérée.

boggle

Il s'agit en 3 minutes de trouver le plus grand nombre de mots possibles de trois lettres et plus dans une grille de 16 lettres. Il est aussi possible de jouer avec la grille de 25 cases. Les lettres doivent être adjacentes et les mots les plus longs sont les meilleurs. Participer au concours et enregistrer votre nom dans la liste de meilleurs joueurs ! Jouer

Dictionnaire de la langue française
Principales Références

La plupart des définitions du français sont proposées par SenseGates et comportent un approfondissement avec Littré et plusieurs auteurs techniques spécialisés.
Le dictionnaire des synonymes est surtout dérivé du dictionnaire intégral (TID).
L'encyclopédie française bénéficie de la licence Wikipedia (GNU).

Traduction

Changer la langue cible pour obtenir des traductions.
Astuce: parcourir les champs sémantiques du dictionnaire analogique en plusieurs langues pour mieux apprendre avec sensagent.

Dernières recherches dans le dictionnaire :

calculé en 0.094s


 » 

dictionnaire analogique

بطور نگران کننده - پر خور - faire (fr) - acquisitif, avide (fr) - آزمند؛ خواستار, ازمند, حريص, حریص, حریص؛ طماع, خسيس, زيادهجو, طماع, چپاولگر - passif (fr) - با خوشحالى، با سرور و نشاط, با سرمستی - exhaustivement (fr) - بطور عمدی, خردمندانه, عمداً - involontairement (fr) - با بی تفاوتی - از شدت ترس, بهت زده - دست پاچه, سرآسیمه, هراسناك - مصمم - وظایفه شناسانه - طب, فراموشی - سرافراز, متكبرانه, مغرورانه, مغرورانه؛ با سربلندی - بدون شك, بدون شک؛ قطعاً, بطور حتم, حتما, حتماً؛ یقیناً, قاطعانه؛ حتماً, قطعي, لاريب, محققا, مسلما, مسلماً, مطمئنا, واقعاً؛ البته, يقينا - communément (fr) - صادقانه - با شجاعت, شجاعانه, شجاعانه؛ باتواضع - با وجدان؛ دلسوزانه, در نهايت دقت - avec modération, gravement (fr) - با جسارت؛ گستاخانه - با کاردانی؛ با لیاقت, به موقع؛ بطور شایسته, ماهرانه - با بی قراری؛ با ناراحتی, با نگرانى, با نگرانی - intellectuellement (fr) - موقرانه - بی ادبانه؛ بطور زبر و خشن - ترس اور, رشت, سهمگين, مهيب, موحش, ناگوار, وحشتناک, ژيان - ترسناك, مهيب, وحشت زده, وحشتناك - تهديد اميز, تهديد كننده, ضرر, ناخوشایند - ترس اور, ترسناک, وحشتناك, کابوس مانند؛ ترسناک - ترسان, ترسناك - سهمگین؛ قابل احترام - ترسناك, خوفناك, مهیب, نيشدار, وابسته برقص مرگ - abusivement, improprement (fr) - بطور شجاعانه, بطور مصمم, جسورانه - بطور عاقلانه - مودبانه - با بی ادبی, بی ادبانه - از صميم دل, صمیمانه؛ دوستانه - با خوشرویی, با خونگرمی, با وقار؛ با مهربانی, بشاشانه - بطور شوم - سرانداز, نترس - effroyablement (fr) - ترسان, ترسناك, لرزان, مرتعش, مرتعش كننده - با جرات, با شهامت, دلير, دلیر؛ پرجرأت, شجاع, مردانه - بطور وحشتناک - با ارزش, دلاور, دلير, شجاع - craintif (fr) - pusillanime (fr) - بزدل, ترسو, جبون, داراى روحيه ضعيف - متکبرانه, مغرورانه - مطمئنا - با ولع, چپاولگرانه؛ با درندگی - grossièrement (fr) - volontairement, volontiers (fr) - بتفصيل, دقيق, مشروح, مطول, مفصل, پر جزئيات, پر جزئیات؛ مفصل - از روى سرعت و عجله, باسرعت و بيدقتى, سرسرى, شتابزده - régulièrement (fr) - formidablement (fr) - با مسرت - gloutonnement (fr) - de mauvaise grâce (fr) - بشاش, سرحال, شوخ - خوش حال, خوش طبع, خوش مشرب, سرحال, شاد؛ سرحال - با بى پروايى, با بی دقتی - بطورقهرمانانه - خونسردانه - جنبه شخصى دادن به, داراى شخصيت كردن - مدبرانه - با ملایمت و گذشت, ملايم - doucereusement (fr) - بطور یکنواخت - flegmatiquement (fr) - بطور ضعیف - بطور نفساني - solitairement (fr) - stoïquement (fr) - دليرانه, شجاعانه - avec voracité, voracement (fr) - متوجه شدن, کاملاً آشنایی داشتن - piger (fr) - درست فهمیدن, پی بردن؛ فهمیدن - دانستن, درك كردن - از پیش بلد بودن, بلد بودن, شناختن - آشنا بودن با - éprouver, expérimenter (fr) - connaître, savoir (fr) - confondre (fr) - معانی ژرف را پی بردن - استنباط كردن, تعبير كردن, تفسير كردن - comprendre, interpréter (fr) - بلند همت, جوانمرد, جوانمرد؛ سلحشور - بى ادب, تند و خشن, خشن, خشن در رفتار - caractériser, être distingué (fr) - از غيب اگاهى داشتن, از پيش دانستن, پیش بینی کردن - به معرض فروش گذاشتن - convaincre, persuader (fr) - كسى از امرى, منصرف کردن؛ بازداشتن - Jean Piaget (fr) - Burrhus Frederic Skinner (fr) - موثر, نفسانى - نهان - شرح دادن؛ ترسیم کردن - ایستادگی؛ سماجت, سر سختی - agressivité, violence (fr) - اعمال؛ کارها, رفتار, رفتار؛ طرز برخورد - comportement (fr) - غیر دوستانه - cérébral, intellectuel, intello (fr) - تیزهوش, هوشمندانه - تعمدى, عمدی - غير عمدى - introspectif, introverti (fr) - séduire (fr) - branler, masturber, pratiquer l'onanisme, toucher (fr) - حرف شنو, خاشع, خاضع, رام, رام شدنى, سر براه, سربزير, فرمانبردار, مطيع - خودسر, مخالف؛ ضد - خود راى, خودسر, خود سر, سر سخت, سركش, لجباز, لجباز؛ یک دنده, لجوج, ياغى - دنبال چیزی بودن - tirer (fr) - déchaîner, enflammer (fr) - assurer, garantir (fr) - bouillir, être furieux (fr) - از جا پراندن, بوحشت انداختن, ترساندن, ترسيدن, رم دادن - به بيم انداختن, بهراس انداختن, ترساندن, هراسان کردن, هول دادن, وحشت زده كردن - آشفتن, دلسرد كردن, عصبانى كردن, عصبی کردن, فاقد عصب كردن, مرعوب كردن - mourir (fr) - بى جرات كردن, ترساندن, رام كردن, مایوس کردن؛ دلسرد کردن, مرعوب کردن - اتشى كردن, بسيار خشمگين كردن, خشمگين كردن, عصبانی کردن - ايجاد اشكال كردن, خنثى كردن, دچار مانع كردن, ناراحت كردن, ناراحت و نگران کردن؛ شرمنده کردن - گیج کردن؛ بهت زده کردن - اشکال ایجاد کردن؛ دچار مشکل شدن, خجالت دادن, دست پاچه كردن, دست پاچه نمودن, شرمنده كردن - درد كشيدن - perdre (fr) - مایوس کردن, ناامید کردن؛ دلسرد کردن - به زانو در آوردن, تحقير كردن, تحقير نمودن, خفيف كردن, كم ارزش كردن, پست كردن - خوار و خفیف کردن؛ کم ارزش کردن, رفتار كردن, پست كردن - réduire (fr) - کنترل کردن - بالا بردن - تشجيع كردن, تشويق كردن, جسور كردن - ترغیب کردن؛ دلگرمی دادن - dissuader, empêcher (fr) - abattre (fr) - brûler (fr) - خودپسند, متکبر؛ خود بزرگ بین - اظهار تنفر كننده, اهانت اميز, فن فن كننده, مغرور, مغرورانه - از خود راضي بودن, خود فروش, مغرور, مغرور؛ متکبر - انديشناك, اگاه, در فكر, متفكر, متوجه, مواظب - responsable (fr) - sensibiliser (fr) - به هيجان آوردن, به هیجان آوردن؛ بر انگیختن, تحریک کردن؛ برانگیختن - جن خو, جنمانند, شيطان, شيطان صفت, شیطان؛ موذی - جدي - trouver (fr) - جنگيدن - تاثیر داشتن - ویژگی چیزی یا کسی بودن - وابسته به رفتار و سلوك - ضد يهودى, وابسته به یهودستیزی - image (fr) - سر, فكر - ضمیر ناخودآگاه - intelligence (en) - esprit (fr) - حیله, حیله گری؛ فریب, شيطنت, عيارى, مهارت, مکر, مکر؛ حیله, مکر؛ فریبکاری - بازماندگى, عقب افتادگى, عقب افتادگی - توانایی - به گردن کسی بودن, موضوع مرتبط با؛ موضوع مورد علاقه - شئ عجیب و غریب, قضیه؛ امر, چیز, کار و بار - برج عاج, محل ارام براى تفكر, محل دنج - anima (fr) - توجه, درگیری؛ پیچیدگی, علاقه - confusion, désordre (fr) - بهت؛ حیرت, دست پاچگى, گيجى - سردر گمی؛ پیچیدگی - راز, معما, معما؛ چیستان - تنگنا؛ دو راهی ناخوشایند, مسئله غامض, معماى غير قابل حل, وضع دشوار - قطعیت - اتكا به نفس, اطمينان, اطمینان؛ دلگرمی, اعتماد به نفس, اعنماد به نفس, خود رايى, خود سرى, خودپسندى, خيره سرى - اطمينان, دقت, يقين - confiance (fr) - ترديد, تردید, شك, شک؛ تردید, شک و تردید - بی اعتمادی, بی اعتمادی؛ شک, عدم اطمینان - اعتقادات, مرام - روان شناسى, روانشناسی, معرفه الروح, معرفه النفس - psychologie cognitive (fr) - psychologie du développement (fr) - psychologie expérimentale (fr) - علم روابط ميان روان وتن, مبحث روابط روانوماده - رفتارگرايى - neuropsychologie, psychophysiologie (fr) - روان سنجى, هوش سنجى - gestaltisme (fr) - psychologie sociale (fr) - dynamique de groupe (fr) - voix (fr) - parapsychologue (fr) - روانشناس, روان شناس - Carl Gustav Jung (fr) - Q.I., QI, quotient intellectuel (fr) - بركت, سعادت, شادمانی؛ شعف - ر.ش. - anhédonie (fr) - خواب هيپنوتيزم, هيپنوتيزم - القاء بنفس, تلقين بنفس - حالت افسردگى, سودا, ماليخوليا, مراق - stress (fr) - خردمندی؛ معقول بودن - mélancolie (fr) - agacement, irritation (fr) - تداعی - disposition, humeur (fr)[Domaine]

-